مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
خدا نه این که مرا از گِـل زیادۀ تان کـه آفـریـد مـرا از غـبار جـادۀ تـان وبال گـردن تان بودم از همان آغاز بـعـیـد هـست بـیـایم به استـفـادۀ تـان ببـین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان به لطف چشم شما دل همیشه آباد است خـدا کـند که بـمانم خـراب بادۀ تـان خــدا نــوشت ازل در شناسنامۀ دل که ما غــلام شماییم و خـانـوادۀ تان از آن زمان که ازاین خاک پاک پا شده ام گـدای دائـمـی حـضرت رضـا شـده ام بـهـشت کـوچـک دامان مـادری آقـا تو میوۀ دل موسی بن جعـفـری آقا شب ولادت تو در مدیـنه می گـفـتند ز راه آمـاده خـورشـید دیگـری آقـا دخیل بسته ام امشب به گاهـواره تو رواست حاجـتـم ار سر برآوری آقا اگر چه منشاء نـور شما یکـی باشد تو بـین بـاغ خــدا طعـم نـوبری آقا که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی که تو برای خودت یک پیمبری آقا تویی که صاحب اوصاف بی حدش خوانند همان که عــالــم آل محـمـدش خوانـنـد مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد طلوع مـشـرقـی آفـتـاب هـشـتـم شد چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج طواف قـبلۀ هـشتم نصیب مردم شد فقـط برای تمـاشـای دانه پـاشی تـان دل کـبـوتـریـم نــذر چـند گـنـدم شد شبیه محشر کبراست صحن های حرم که درشلوغی هر روزه اش دلم گم شد به سوی پنجـره فولاد حـاجـتی آمـد دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد ز کـوچـه های حـرم آفـتـاب می جـوشد ز دست حوض فرشته شراب می نوشد تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر تـو آفـتـابی و از هـر بـلـنـد بـالاتـر تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر اگر چه باغ بهـشت خداست رویایی ولی بهـشت نگـاه تو هست رویاتر از ابـتـدای ازل چـشم هـیـچ آهـویی ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر نفس نه، گوشۀ چـشـمی اگر بیـندازی دوا نه، در دل ما مـرکـز شـفـا سازی فـدای نام صمـیـمـی و شاعـرانه تان که باز کرده دلم را به سوی خانه تان بود دسـت من و بی هـوا هـوایی شد گمان کـنم که گرفـتـه دلـم بهـانه تان دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان چه قدر عمق بلند کـلامتان زیباست میان صحبت شیرین و عامـیانه تان بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست رسیدن تو به این خاک هدیه زهـراست کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد میان سـینـۀ زهـرا هـمیشه جا دارد کنار پـنـجـره فـولاد مــادری خسته برای کودک خود دست بر دعا دارد گرفته دامنه های ضریح را مـردی به گریه حاجت امضای کربلا دارد و نذر روضۀ زهرا نموده می خواند عقـیق سبز عـلی رنگ کهربا دارد میـان خـانه که بـستـند دست مـولا را میان کوچه شکـستـند دست زهـرا را |